بنام پروردگار حی و توانا
بعد چند سال اتفاقی دیدمت انگار یکی پاهامو پابند زد با یه بچه رد شدی که خیره شد به من یه لبخند زد اتفاقی دیدمش چقد شبیه تو ، مثل ماهه سهم من سکوته و ادامه ی مسیر و این راهه
نوشته شده در یکشنبه 97 شهریور 11 -*-
توسط ع . و -*- نظرات ( ) |
بالای صفحه |